رادیو بلاگفان - مکالمۀ لو رفته بین جیمز باند و تِد


آقا مبارکه! حاج دونالد هم بالاخره بر کرسیِ ریاستِ جمهوری ایالات متحده نشست! یه وقت فکرِ بد نکنید ها! ما جنگ طلب نیستیم! تروریست هم نیستیم! صرفاً حس کردیم باید یه تبریک بگیم!

اگر بانو هیلاری هم مینشست روی اون کُرسی، ما بازم همین قدر خوشحالی می کردیم! کلاً اینچنین آدمای شاد و شنگولی هستیم ما!

یادتونه این دو عزیزِ نامزد(البته نامزدِ همدیگه نبودن، نامزدِ انتخابات بودن! ای اُف بر این انتخاباتِ هوس باز!) چقدر توی مناظره هاشون دست به اِفشاگری می زدن؟! (باز خدا رو شکر که دست به لباسشویی نمی زدن!)

آره دیگه! ما هم دیدیم حالا که داریم توی همه چی از این اجنبی های چشم قشنگ تقلید میکنیم، بیایم توی این مسئلۀ افشاگری هم تقلید کنیم! ولی خب هرچی گشتیم، هیچ نوع فسادِ اخلاقی، اقتصادی، سیاسی و فوتبالی رو نتونستیم توی کشورمون پیدا کنیم! فلذا گشتیم و گشتیم و گشتیم، و در نهایت، خیلی یهویی، یه فایلِ محرمانۀ صوتی از مکالمۀ  «تد» و «جیمز باند» رو پیدا کردیم! فایلی شامل صوتِ مخوفِ جیمز و تد! و مکالمه ای غریب و دِهشتناک! (برای افرادِ زیرِ چهار سال، اصلاً توصیه نمی شود!)

البته مکانِ ضبطِ این صدا، به دلیل مصادیق مجرمانه و مخالفِ عفافِ اجتماعی، قابلِ ذکر نیست!

چقد حرف زدیم! برید پایین و بشنوید!

نوش جان

+ برای شنیدن آنلاین و دانلود اینجا کلیک کنید.

و برای دانلود مستقیم اینجا کلیک کنید.

 

الصاقیه: صدای جیمز، متعلق به «شهروندِ مریخی» و صدای «تد» هم متعلق به عمۀ بنده است! |: خودش خونده دیگه :/

تدوین کار رو هم دوست بسیار عزیزمون آقای علیرضا خورسندی انجام دادن.

 + راستی، خواستین از منوی وبلاگ یه سر به «همکاری» هم بزنین.

۵۱ نظر ۱۳ موافق ۰ مخالف

مترسک ها آفلاین نمیشوند!

آن خِرسِ بیشۀ بیان، آن طنّاز فی سبیل الله، آن سلطان کُمدیِ داستان، شیخ ابوالبلاگِ تِدیانیِ اصل _ رضی الله عنه _ روزی سوار بر خرِ خویش از جنب کِشتزارِ بلاگستان گذر میکرد که بانگی برآمد: «گندما، آن موبایلی که خریدنش دغدغه ات گشته، سی پی یویی دارد چهار هسته ای، دوربینی پنج مگاپیکسلی و حافظه داخلی ای داغان! جنس بدنه اش را هم میشود با خودروی زِراید مقایسه نمود. تاچَش هم که به ضربِ «کَف مرغی» کار مینماید. باطری ای دارد نیم ساعتی و با احتمال انفجار! آیا رواست از برای این قطعه حلب یک و نیم میلیون دینار بسلفی؟! تو را به این کلاغِ هشتصد سالۀ روی شانه ام قسم، بیا و یک آیفون هفت بستان. اگر دیوانه ات نکرد مرا طَرد کن. رزولِیشِنی دارد 1334 در 750، دوربینی دارد 12 مگاپیکسل، 32 گیگ حافظۀ داخلی و قابل ارتقاء به 250 گیگ، باطری ای دوازده ساعتِ مداوم دوام آور! نگاهی به تاچش بیانداز، در بلاد کُفر به این نوع از تاچ، میگویند باقلوا!»

گندم پَسِ سرش را خاراند و پرسید: «رنگ صورتی هم دارد؟!»

مترسک  سیامک انصاری طور، به دوربینی که در دست اصغر فرهادی بود نگاه کرد و متغیّر و محزون و بی اعصاب، آهی کشید و گفت: «از دست تو یا گندم!». گندم با شنیدن آن آه سرد و این جملۀ محزون، خیلی سریع و سوت بلبلی زنان در افق محو شد.

شیخ پس از دیدن این صحنۀ کمابیش هندی، نرم و آهسته عزم خانقاهِ خویش کرد که دست بر قضا مترسک وی را دید و گفت: « یا شیخ، به کجا چنین شتابان؟! بیا اندکی زیر سایۀ این اژدها  تامل کن و خستگی را به در!» شیخ به ناچار زیر سایۀ اژدها رفت و گفت: «یا مترسک، نقش و نگارِ کیست بر روی تیشرتت؟!» مترسک گفت: «یا شیخ، استیو است دیگر! استیو جابز، رفیقِ شفیقِ روزهای بی کسیم! آن یگانه شاخِ عرصۀ تکنولوژی و سیبِ گاز زده.» شیخ همین که خواست نگاهش را به دوربینی که در دست اصغر بود بِزُلانَد (یعنی خیره کند)، مترسک شادمان ادامه داد: «راستی شیخ، تولدِ اولین خرس گریزلی در شمالِ شرقی جنگل های آریزونای شمالی را شادباش عرض میکنم. هرچه نباشد، عموزاده اید دیگر.»

شیخ، ناگاه کف برلب آورد و گریبان چاکیده و نعره ها بزد و در دم، جان به جان آفرین تسلیم کرد.

تمت.

۵۴ نظر ۱۸ موافق ۲ مخالف
بلاگفان، یک نیروگاهِ غنی سازیِ لبخند، واقع در تنها جزیرۀ شادی در کلِ بلادِ بیان یا به عبارت بهتر سرزمینِ بیان هست. با ورود به این نیروگاه متعهد میشین که لبخند بزنین و با خروج از این نیروگاه متعهد میشین که تا ورود بعدی این لبخند رو حفظ کنین.
شعارمون رو هم حفظ کنین:
باحال باشید :)
HTML tutorial
نویسندگان
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان