تمدید «گوگولی بلاگر»

از کلی حاشیه رفتن و مزه پروندن میگذرم و میرم سر اصل مطلب.

چندین نفر از رفقا و بلاگرهای عزیز، تقاضای تمدید مهلت شرکت در چالش «گوگولی بلاگر» رو داشتن که ما اطاعت امر میکنیم و چالش رو به مدت سه روز دیگه تمدید میکنیم. یعنی شما تا روز یکشنبه ساعت 16 بعدازظهر مهلت دارید تا توی این چالش شرکت کنید. اصلا جهنم و ضرر. تا ساعت 19 روز یکشنبه تمدیدش میکنیم. فقط تا ساعت 19 خواهشا اونایی که موندن شرکت کنن که اون سورپرایز رو بتونیم تقدیمتون کنیم. یه تصویر واحد که به صورت موزاییکی تصویر دوران گوگولی بودنِ بلاگرها توش هست.


باحال باشید :)



+ الصاقیه: میگم سر این تصویر موزاییکیه لپ تاپ نسوزونم صلوات. من میخوام تصویر باکیفیت بدم دست مردم! برای همین پروژه رو خیلی بزرگش کردم. بعد یه سری مشکلات داره کم کم گریبان منو میگیره که مجبور بشم با کیفیت کم تر پیش برم. یه کم دعا کنین ببینم میتونین روی این لپ تاپ رو کم کنین یا نه؟!

۵۰ نظر ۹ موافق ۱ مخالف

رادیو بلاگفان - مصاحبۀ اختصاصی با بنیامین بهادری

دست صندوق بیان درد نکنه. نمیدونم چرا این فایل آپلود نمیشد. به هر صورت.

از اونجایی که ما سعی میکنیم در نوع خودمون بهترین باشیم، همیشه در حال تولید هستیم.

این بار یه کم جسارت به خرج دادیم و پامون رو کردیم تو کفش رادیویی ها!

چند وقت پیش بنیامین رو آورده بودیم برنامه مون! بعد یک مصاحبه کوتاه هم باهاش انجام دادم. در ادامه، مصاحبۀ من با بنیامین بهادری رو خواهید شنید.

ولی یه چیزی میگم بفهمین چقدر دوستون داریم. این برنامک قراره همین جمعه ساعت 9 صبح از رادیو جوان پخش بشه. ولی خب ترجیح دادم قبل از اینکه تو رادیو جوان پخش بشه برای شما بذارمش.

برین برا دوستاتون تعریف کنین!

برای گوش کردن انلاین و دانلود اینجا کلیک کنین.

و برای دانلود مستقیم اینجا کلیک کنین.

حجمش هم 2.5 مگابایت بیشتر نیست.

+ یک تشکر ویژه هم از آقای آستانه میکنم بابت تدوین این کار.


باحال باشید :)

۴۸ نظر ۱۲ موافق ۰ مخالف

نرهای آمادۀ جفت گیری + نکته ای درباره چالش

کنارم می‌نشیند و زل ‌می‌زند به کتاب «مبانیِ اقتصاد» در دستم.
می‌پرسد:«دانشجویی؟»
یک جوری می شوم! تا به حال کسی این سوال را از من نپرسیده بود. حتی مشابه‌اش را هم نپرسیده بودند.
مثلا کسی تا به حال ازم نپرسیده‌است که «دانش آموزی؟» یا مثلاً «دبیرستانی‌ای؟»
انگار دانشجوها گونه‌ای از موجودات نایاب هستند که به محض ورود به دانشگاه، دچار دگردیسی شده، یک سری صفات ثانویه پیدا می‌کنند که سیگنال می‌زند به سمت چشمانِ خلق الله! و در ادامه هم آن‌ها را مجبور می‌کند که زبان بچرخانند و از فرضیۀ‌شان اطمینان حاصل کنند!
انگشتم را میگذارم لای صفحۀ چهارده کتاب و کتاب را می‌بندم. دماغم را بالا می‌کشم و می‌گویم: «بله حاجآقا»
سری به نشانۀ تایید یا شاید هم تحسین تکان می‌دهد و می‌گوید:«احسنت، احسنت! بگو بینم ترم چندی؟»
شرمم می‌شود بگویم ترمِ یکی هستم! بی‌مروّت ها، سرِ ترمک بودن و قضایای مربوطه‌اش، آنقدر ما را ترسانده و اذیت کرده‌اند که از بازگو کردنش، مثل «چی» می‌ترسیم. جوابش را می دهم.
-احسنت! کلاساتونم لابد مختلطه!
از تمام ویژگی‌های دانشگاه، همین اختلاطِ مونث و مذکرش را حائز اهمیتِ لازم جهتِ پرسش دانسته‌بود.
می‌گویم:«بله. مختلطیم. پونزده تا دختر، پونزده تا پسر»
بدون این که درباره ی تعداد دخترهای کلاس بپرسد، تعداد را می‌گویم مشخص بود که سوال بعدی‌ش همین است.
نیشخندی می زند. صورتش را به گوشم نزدیک میکند و با صدایی آرام تر از قبل، می گوید:«پس خوب حال می‌کنین با هم کلاسیاتون!»
همانطور که سرش را دور میکند، بی‌صدا می خندد.
نمی دانم از «حال کردن» چه منظوری داشت ولی قطعاً منظورش تبادل علم و رایزنی با افراد غیر هم‌جنس نیست!
این چندمین موردی است که شخصی به اختلاطِ فضای دانشگاه، اشاراتِ وسیع و البته منظوردار می کند.
گویا برخی (شما بخوانید: بیشتر از برخی) از هم‌وطنان، دانشجوی تازه وارد را، در قالبِ پستانداری جسور می بینند که تازه به بلوغ رسیده و در‌به‌در به دنبال جفتگیری در فضای باز دانشگاه است!
چیزی مانند شیر های جوانِ آفریقاییِ توی مستندها یا شترهای صحرای عربستان یا حتی خرگوش های تَبَت
اتوبوس بالاخره می‌ایستد.
از پله هایش پایین می‌آیم؛ در حالیکه گرمایی شدید روی صورتم حس می‌کنم. هوا سوز دارد. انگشت اشاره ام لای صفحۀ چهارده کتاب مبانی اقتصاد، جا مانده است.


+ خیلی ها برای چالش اعلام آمادگی کردن ولی هنوز هیچ اقدامی نکردن. زودتر دست بجنبونین. روز پنج شنبه براتون یه سورپرایز داریم. هرچه زودتر تصاویر رو منتشر کنین بهتره.

باحال باشید :)

۲۹ نظر ۱۳ موافق ۰ مخالف

گوگولی بلاگر

سلام. یه چالش براتون تدارک دیدیم با عنوان «گوگولی بلاگر».

عرضم به حضور انورتون که اول یه خورده به اسم چالش یعنی «گوگولی بلاگر» دقت کنید. چی میبینین توش؟! چیزی نمیبینین؟! خب اشکالی نداره. چون خودمون هم چیزی نمیبینیم. ولی خب این چالش لایه های بسیار زیادی داره که میشکافمش براتون.

قرار بر اینه که یه مدت هر بلاگری که اسم این چالش رو میشنوه خیلی سریع و چُست و چابک (مخصوصا چُست) بره سراغ مامان جونش و بهش بگه: «مامان یه عکس از اون وقتایی که نی نی بودم بهم بده» و از مادر گرامی یه عکس از دوران پسا به دنیا آمدگی و پیشا کودکی بگیره. بعد این تصویر رو توی وبلاگش با عنوان «چالش گوگولی بلاگر» قرار بده لینک پست رو هم بده بهمون البته.

نبینم باز یکی از دهه هشتادی های عزیزمون عکس سونوگرافی بفرسته برامون ها! یا مثلا دهه شصتی های گرامی عکس سی سالگی بفرستن.

نکته بعدی هم اینکه هدف از این چالش رو باید براتون بشکافم. ما اهداف خیلی خیلی خوبی داریم. هدف اولمون که همون شعار همیشگی مون یعنی «باحال باشید :)» هست. هدف دوم ایجاد یک نوع اتحاد هست. یک اتحاد درون بلاگی. هدف سوم هم تهیۀ یک آرشیو خیلی باحال از عکسای بلاگر هاست. این هدف آخری خیلی باحاله برای همین یه خورده توضیح بیشتر میدم.

ما میخوایم این عکس ها رو جمع کنیم و باهاشون یک عکس واحد به صورت موزاییکی بسازیم و در نهایت این تصویر رو توی وب قرار بدیم تا هر بلاگر این تصویر رو داشته باشه. یه عکس بزرگ که عکس همۀ بلاگرها توش هست.

در ضمن، یه هدف دیگه هم داریم که نمیگم. ولی اگه یه کم دقت کنین بعدا خودتون میفهمین.

خب. از خودمون شروع میکنم.





باحال باشید :)

۱۵۶ نظر ۱۵ موافق ۲ مخالف

خداحافظ برای همیشه

شوخی ها رو از خودمون شروع میکنیم.

البته بلانسبت همۀ بیانی های عزیز. شما که گُلین.

باحال باشید :)

۳۴ نظر ۲۵ موافق ۱ مخالف

ابتدائیه

سلام. اولین پست رو اختصاص میدیم به سر دادن شعارهای تبلیغاتی و بیان آرمان هامون. اصلا هدف ما از تاسیس این نیروگاه غنی سازی چی بوده؟! خب معلومه؛ غنی سازی لبخند های شما. خب مگه میشه به زور کسی رو خندوند؟ نه که نمیشه. خب چیکار میکنیم پس؟ الان توضیح میدم. ما توی نیروگاهمون کارهایی رو انجام میدیم که شما خواه ناخواه میخندین. مثلا، اون دخترخانمی که از دزدیده شدن پاستیلش توسط پسرعموی «وحشی»ش شاکی بود و توی پست تهدید به خودکشی همراه نهنگ های اقیانوس اطلس کرده بود رو وارد نیروگاه میکنیم، یه دونه پاستیل خرسی پنج هزار تومنی بهش میدیم، بعد میفرستیمش بیرون. خب پرواضحه که هر دو طرف به هدفمون رسیدیم. یا مثلا اون آقاپسری که از قهر کردن نامزدش! شاکی بود رو میاریم تو نیروگاه، چند روز باهاش پیامک بازی میکنیم و جای خالی نامزدش رو براش پر میکنیم. بعدش هم با شادی از نیروگاه پرتش میکنیم... ببخشید راهنماییش میکنیم بیرون. هزار تا مثال دیگه میتونم بزنم و هزار راه دیگه هم میتونم بیان کنم. ولی اکتفا میکنم به همین جمله که: «بیاین تو نیروگاه ما دیگه دلتون نمیخواد برین بیرون. قول میدم مجبور میشیم پرتتون کنیم بیرون. اگه اینجوری نشد قول میدم دیگه باب اسفنجی نبینم.» میخوام اونقدر بخندیم که خنده هامون خار شه بره تو چشم اوباماشون! بعدشم خودم تضمین میکنم پای آرمان های نیروگاهمون وایستیم و اجازه ندیم بتن ریزی کنن نیروگاهمون رو. 

باحال باشید :)

+در ابتدای مسیر و حرکتمون،به حمایت هاتون نیاز داریم!

لطف کنید وبلاگ رو تو وبلاگ هاتون معرفی کنید تا جمعمون بزرگتر و باحال تر شه!هرچی نباشه خنده و حالِ خوب،دسته جمعی بیشتر میچسبه.

قصد و نیت ما هم مشخصه!میخوایم باحال تر شیم : )

۱۳ نظر ۲۳ موافق ۰ مخالف
بلاگفان، یک نیروگاهِ غنی سازیِ لبخند، واقع در تنها جزیرۀ شادی در کلِ بلادِ بیان یا به عبارت بهتر سرزمینِ بیان هست. با ورود به این نیروگاه متعهد میشین که لبخند بزنین و با خروج از این نیروگاه متعهد میشین که تا ورود بعدی این لبخند رو حفظ کنین.
شعارمون رو هم حفظ کنین:
باحال باشید :)
HTML tutorial
نویسندگان
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان